در فصل نخست کتاب آنچه شما میگویید، آنچه پزشک میشنود، نویسنده با ذکر یک داستان از ارتباط پزشک با بیماران آزاردهنده حرف میزند. این بیماران ممکن است احساساتی را در پزشک برانگیزند که در نهایت قضاوت بالینی او را تحت تاثیر قراردهد.
در اینجا چند برش از این فصل را باهم میخوانیم:
برش اول
بسیار عصبی شدم. موضوع فقط این نبود که بعد از مدتها فرصتی برای ناهار را، آنهم بعد از یک صبح خستهکننده، از دست میدادم، بلکه از این خشمگین بودم که آقای آمادو از در وارد شدهبود و انتظار داشت که من همهی کارهایم را کنار بگذارم و در همان لحظه او را معاینه کنم.
برش دوم
فکر نمیکردم که مشکل نفهمیدن معنای واقعی کلمات بودهباشد، بلکه به نظرم مشکل شنیدن درست آنچیزی ست که طرف مقابل تلاش میکند به تو بفهماند.
برش سوم
به قدری لایه های متعدد از عواطف، استیصال، استدلال و پریشانی در این میان وجود داشت، که تقریبا به نظر میرسید هر یک از ما در هر مکالمه، در فضایی به کلی متفاوت از دیگری بودیم.
پیشنهاد میکنیم که ابتدا این فصل را بخوانید و سپس ایدهها و نظراتتان را بیان کنید.
شما چه بیمارانی را آزاردهنده میدانید؟
چه تجربههایی در مواجهه با چنین بیمارانی دارید؟
در لحظهی مواجهه، چگونه بیمار را قضاوت کردهاید؟
این قضاوت همراه با برانگیختن چه احساساتی در شما بود؟
چه تاثیری بر تشخیص و درمان انتخابیتان داشت؟
دیدگاهتان را بنویسید