در نوشته ی تعاریفIntuition با طیفی از تعاریف مختلف آشنا شدیم. در این نوشته برخی از ویژگی های مدل شهودی یا Intuitive را با هم بررسی می کنیم.
ویژگی های مدل Intuitive:
مدل شهودی یا Type 1 processing
- از نظر استایل استدلال شهودی و وابسته به انواع تداعی هاست.
- هیوریستیک(Heuristic) و دارای میان برهای فراوان است .
- برای شخص کاملا مبرهن و بدیهی ست.
- به سطح هشیاری زیادی نیاز نداشته و کاملا بر زبان و بیان تکیه ندارد.
- Prototypical و وابسته به الگو ها و نمونه های قبلی ست.
- در عمل Reflexive و مبتنی بر مهارت است.
- بسیار اتوماتیک بوده ،سریع عمل می کند و زمان زیادی از ما نمی گیرد.
- کمترین تلاش و Effort را لازم دارد و شخص انرژی و هزینه ی بسیار کمی برای آن صرف می کند.
- از نظر قابلیت اطمینان متغیر است اما معمولا به طور کامل قابل اطمینان نیست.
- خطا (مخصوصا خطاهای شناختی) در آن بسیار شایع است.
- قدرت پیش بینی کمی دارد.
- ممکن است ابعاد Hardwired داشته باشد.
- تاکید آن بر روش علمی و در نتیجه استحکام علمی آن کم است.
- وابسته به Context بوده و نقش شرایط در نحوه ی پردازش آن زیاد است.
مد Intuitive بسیار سریع بوده و از نظر زمان و انرژی بسیار به صرفه است.
همانطور که در بحث نیروهای موثر بر انتخاب طبیعی مطرح کردیم:
رفتار هایی برای ما می مانند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند که
در زمان و انرژی ما (بعنوان دو عامل مهم در رسیدن به دو هدف مرکزی مان؛زنده ماندن و تولید مثل)صرفه جویی کنند.
به همین دلیل در اغلب اوقات ما ترجیح می دهیم از شهود خوداستفاده کنیم.
یعنی در کار بالینی به مانند زندگی روزمره مان، غالبا با استفاده از اطلاعات محدود استدلال کرده و نتیجه می گیریم.
جناب بیماری محترم!
گاه مثال جالبی مطرح می کنند که:
هر بیماری درست به مانند یک شخص چهره و ویژگی های خاص خود را دارد(توماس سیدنهام نیز به این ویژگی اشاره می کند)(در فایل ویدیویی مقدمه ی استدلال بالینی به آن اشاره کردیم.)
قضاوت ما اینگونه شکل نمی گیرد که همواره یکسری ویژگی لیست کنیم و برای تشخیص بیماری به نتیجه برسیم بلکه به چیزی می پردازیم که اصطلاحا The Essence of the Person نام دارد.
گویی هر بیماری یک شخصیت است.
مثلا یک فرد سالم هیچ گاه به هنگام دیدن پدرش، برای شناختن او استدلال نمی کند.
بلکه شخصیت و منش و کردارش را طوری در خاطر دارد که با دیدن او سریعا می شناسد.
ویژگی هایی که حتی ممکن است در خود آگاه ما نبوده و به آنها توجه نکرده باشیم و با مواجهه های متعدد در ذهن ما شکل گرفته باشند.
به همین خاطر به نظر می رسد که با تمرین و تکرار بسیاری از کارهایی که در ابتدا نیاز بوده سیستم دو تفکر خودمان را درگیرشان کنیم ،می توان در سطح یک تفکر آن ها را پردازش کرد و وقت و انرژی کمتری بهشان اختصاص داد.
اما باید حواسمان به خیلی از جاهایی که این مد تفکر می تواند برای ما دردسر بسازد باشد.
منبع:
دیدگاهتان را بنویسید